دوشنبه 11 تیر 1403
توضيحات بنر تبليغاتي





 محصولات فرشگاه اصلی میهن استور :


نویسنده : Nimrooz |

127

 

داستان طنز سیندرلا

 

 

يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بي پدر مادر زندگي مي کرد.

اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .

سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زري و پري بود زندگي مي کرد.

بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا مي شد بايد کار مي کرد تا آخر شب ………. آخه صغرا خانم خيلي ظالم بود . همش مي گفت سيندرلا پارکت ها رو طي کشيدي؟ سيندرلا لوور دراپه ها رو گرد گيري کردي؟ سيندرلا ميلک شيک توت فرنگيه منو آماده کردي؟
سيندرلا هم تو دلش مي گفت : اي بترکي ، ذليل مرده ي گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ، و بلند ميگفت : بله مامی صغي ( همون صغرا خانم خودمون ) .

خلاصه الهي بميرم براي اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکي دو تا نبود.

 

القصه ، يه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشي زير دلش زده بود ، خر شد و تصميم گرفت که ازدواج کنه .

 

رفت پيش مامانش و گفت مامان جونم .....

مامانش : بله پسر دلبندم ....

شاهزاده : من زن مي خوام .....

مامانش : تو غلط مي کني پسره ي گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟.........

شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پير پسر مي شم ، دارم مثل غنچه ي گل پرپر مي شم .....

مامانش در حالي که اشکش سرازير شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، مي خواي با کي مزدوج شي؟

شاهزاده : هنوز نمي دونم ولي مي دونم که از بي زني دارم مي ميرم ......

مامانش : من از فردا سراغ مي گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم.

خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزي براش گير بياره.

 

يه روز مامانش گفت : کوچولوي عزيز مامان ، من تمام دختراي شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردني برات بگيرمش ...

شاهزاده گفت : چرا با پس گردني؟

مامانش گفت : الاغ ، چرا نمي فهمي ، براي اينکه مهريه بهش ندي، پس آخه تو کي مي خواي آدم بشي؟

 

روز مهموني فرا رسيد ، سيندرلا و زري و پري هم دعوت شده بودند .

زري و پري هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه ميمون ، اما سيندرلا ، واي چي بگم براتون شده بود يه تيکه ماه ، اصلا" ماه کيلويي چنده ، شده بود ونوس شايدم ... ( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبيه چي شده بود ) .

 

صغرا خانم حسود چشم در اومده سيندرلا رو با خودش نبرد ، سيندرلا کنار شومينه نشست و قهوه ي تلخ نوشيد و آه کشيد و اشک ريخت ؛

يهو ديد يه فرشته ي تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با يه دماغ سلطنتي و چشماي لوچ جلوي روش ظاهر شد ....

 

سيندرلا گفت : سلام .......

فرشته : گيريم عليک .

حالا آبغوره مي گيري واسه من ؟ ......

سيندرلا : نه واسه خودم مي گيرم .......

فرشته : بيجا مي کني ، پاشو ببينم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ......

سيندرلا : آرزو مي کنم که به مهمونيه شاهزاده برم ......

فرشته : خوب برو ، به درک ، کي جلوي راهتو گرفته دختره ي پررو؟ راه بازه جاده درازه........

سيندرلا : چشم ميرم ، خداحافظ ......

فرشته : خداحافظ ....

 

سيندرلا پا شد ، مي خواست راه بيفته ؛ زنگ زد به آژانس ، ولي آژانس ماشين نداشت .

زنگ زد به تاکسي تلفني ولي اونجا هم ماشين نبود .

زنگ زد پيک موتوري گفت : آقا موتور داريد؟ يارو گفت : نه نداريم.

سيندرلا نا اميد گوشي رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هي ميگي برو برو ، آخه من چه جوري برم؟

فرشته گفت : اي بخشکي شانس ، يه امشب مي خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبيا ببينم چه مرگته !!!! بالاخره يه خاکي تو سرمون ميريزيم .

 

با هم رفتند تو انباري ، اونجا يه دونه کدو حلوايي بود ؛

 

فرشته گفت بيا سوار اين شو برو

سيندرلا گفت : اين بي کلاسه ، من آبروم مي ره اگه سوار اين بشم

فرشته گفت : خوب پس بيا سوار من شو !!!

سيندرلا گفت : يه آناناس اونجاست ؛ فرشته جون ، به دردت مي خوره ؟

فرشته : بله مي خوره .....

سيندرلا : پس مبارکه انشاالله .

 

خلاصه فرشته چوب جادوگريش رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر آناناس و گفت : يالا يالا تبديل شو به پرشيا.

 

بيچاره آناناس که ضربه مغزي شده بود از ترسش تبديل شد به يه پرشياي نقره اي.

 

فرشته به سيندرلا گفت : رانندگي بلدي؟ گواهينامه داري؟

سيندرلا : نه ندارم ........

فرشته : بميري تو ، چرا نداري؟.....

سيندرلا : شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم......

فرشته : اي خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم.

فرشته با عصاش زد تو کله ي يه سوسک بدبخت که رو ديوار نشسته بود و داشت با افسوس به پرشيا نگاه مي کرد.

سوسکه تبديل شد به يه پسر بدقيافه ، مثل پسراي امروزي .

سيندرلا گفت : من با اين ته ديگ سوخته جايي نميرم.....

فرشته : چرا نميري؟........

سيندرلا : آبروم مي ره.......

فرشته : همينه که هست ، نمي تونم که رت باتلر رو برات بيارم .......

سيندرلا : پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه .

 

خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختي بود حرکت کردند سمت خونه ي پادشاه

وقتي رسيدند اونجا ديديند واي چه خبره !  چند تا خوانده اومده بودن اونجا داشتن آواز مي خوندن ، یکیشون داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت مي کرد ؛ زري و پري هم جوگير شده بودند و داشتند تکنو مي زدند ؛ صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه مي رفت (آخه بيچاره صغرا خانم از بي شوهري کپک زده بود )

 

خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد و يه دل نه صد دل عاشقش شد .

 

سيندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ي ملوسم منو مي گيري ؟.......

شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........

سيندرلا : 37 .......

شاهزاده در حالي که چشماش از خوشحالي برق مي زد گفت : آره مي گيرمت ، من هميشه آرزو داشتم شماره ي پاي زنم 37 باشه.

 

خلاصه عزيزان من ، شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت : اي ملت هميشه آن لاين ، من و سيندرلا مي خواهيم با هم ازدواج کنيم ، به هيچ خري هم ربط نداره .

 

همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند : گل به سر عروس يالا ... داماد و ببوس يالا ...

سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد)

 

سپس با هم ازدواج کردند و سالهاي سال به کوريه چشم زري و پري و صغرا خانم ، به خوبي و خوشي در کنار هم زندگي کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 59


نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : داستان طنز سیندرلا , نیمروز , مطالب مفید و جالب ، جک و اس ام اس ، شعر , داستان , مقاله , ضرب المثل , طنز , عکس , کاریکاتور , سرگرمی , آیا می دانید , فال , رزبلاگ تبلیغات کلیکی , خرید و فروش و کسب درآمد با اینترنت , سیستم کسب درآمد با کلیک , ایران مارکت سنتر , اکسین ادز , پارس آسیا , ادگاه , oxinads ,

تاریخ : دوشنبه 14 شهریور 1390 | نظرات (0) بازدید : 791

عنوان پاسخ بازدید توسط
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس / به نظرت کدوم اشتباهه ؟ 0 1014 niloofar
وب سرگرمی تفریحی nimrooz طرز صحبت کردن پسرا و دخترا در حین و بعد از مکالمه با دوستان 0 550 niloofar
وب سرگرمی تفریحی nimrooz ترول / پس کو موبایلم ! 0 463 niloofar
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس / نگاه نکنید !! هیپنوتیزم می شوید 0 546 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz کوتاه‌ ترین داستان ترسناک جهان ! فقط 12 کلمه !! 2 852 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس / چه برنامه توپــــــــــــــــــی !! 2 547 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz چند تا عکس مخصوص دخترایی که ایش ایش میکنن !!! 1 1145 setare
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس / بیچاره ، گربه بدبخت رو نگاه کن 1 601 setare
وب سرگرمی تفریحی nimrooz آیا این تصاویر متعلق به محصول بعدی BMW است ؟ 1 795 setare
وب سرگرمی تفریحی nimrooz داستان کوتاه ( آرزوهای مرد سنگتراش ) 1 573 setare
وب سرگرمی تفریحی nimrooz بلندترین برج اسباب بازی دنیا + عکس 0 287 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz قنوتی متفاوت + عکسی تاُمل برانگیز 0 330 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس / نیکبخت واحدی و پورشه اش ! 0 303 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس سه بعدی / تبلیغ جالب روی کانتینر ! 0 566 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz مجلل ترین هتل‌ ایران‌ شبی چند ؟ + تصاویر 0 764 maryam
وب سرگرمی تفریحی nimrooz ماساژ میلیاردرها در تهران ! / تصاویر 0 738 niloofar
وب سرگرمی تفریحی nimrooz جانورانی با اندازه غیر معمول + تصاویر 0 649 niloofar
وب سرگرمی تفریحی nimrooz تصاویری زیبا از حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع) در کربلا 0 927 nimrooz
وب سرگرمی تفریحی nimrooz اس ام اس خنده دار جدید شهریور ۹۱ 0 610 downloadfarda
وب سرگرمی تفریحی nimrooz عکس دختری که عروسک گردان بچه ننه و صداپیشه گل قرمزی است 0 691 downloadfarda

بیماری نقرس چیست و چگونه درمان می‌شود ؟ تاریخ : جمعه 11 اسفند 1402
سلام بعد از 7 سال تاریخ : یکشنبه 06 اسفند 1402
دانلود کتاب مدیریت خانواده و هزینه ها تاریخ : دوشنبه 23 فروردین 1395
دانلود کتاب مزرعه حیوانات 2 تاریخ : سه شنبه 03 فروردین 1395
دانلود کتاب برنامه نویسی اندروید با Basic4Android تاریخ : چهارشنبه 07 بهمن 1394
دانلود کتاب زردچوبه به رنگ مرگ تاریخ : چهارشنبه 07 بهمن 1394
دانلود کتاب آموزش طراحی سایت با PHP تاریخ : سه شنبه 01 دی 1394
دانلود کتاب نشانه های راه تاریخ : دوشنبه 30 آذر 1394
دانلود کتاب قاتل در جستجوی سپر بلائی مناسب تاریخ : دوشنبه 30 آذر 1394
دانلود کتاب انرژی مواد خام تاریخ : دوشنبه 09 آذر 1394


کد امنیتی رفرش


Code Center فروشگاه اینترنتی
وب سرگرمی تفریحی nimrooz با سلام *** دوستان عزیز در صورت تمایل میتونید با فعالیت در انجمن nimrooz که دارای بخش ها و تالارهای نسبتا کاملیه ، شما نیز در پربارتر کردن مطالب وبلاگ nimrooz نقش داشته باشید *** با تشکر از همتون که اینجایین *** nimrooz
بالای صفحه
وب سرگرمی تفریحی nimrooz
firefox
opera
google chrome
safari