اعتراف می کنم امروز داشتم دانلود می کردم دیدم سرعت داره همینطور زیاد می شه تا سرعت به یک مگ رسید داشتم سکته می کردم که یه مرتبه... دیدم دارم حجم دانلود شده رو نگا می کنم
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم دیروز ماشین بابامو بردم تو شهر۴۰ هزارتومن جریمه شدم بعد ظهرش بابام ماشینو برد تو شهر ۴۰ هزار تومن جریمه شده بود مدیوننین اگه فکر کنیین من اون قبضو گذاشتم براش
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم هر وقت که خودکار جدید خریدم انگیزم واس نوشتن بیشتر شده... شما هم مثل من هستین؟؟
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمی شه درش آوردم یه کمش رو خوردم دوباره گذاشتم و در کمال تعجب دیدم نه بازم جا نمی شه!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم چند روز پیش فهمیدم زی زی گولو نمیگفته : زی زی گوله تا به تا،می گفته: درازکوتاه تا به تا!! اصلا بغض تو چشمام حلقه زد! اصلا یه شکستی خوردم کمرم شکست!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم که: وقتی که کوچولو بودم میترسیدم تو کامپیوتر موزیک ویدیو نگاه کنم ! اخه فکر میکردم الان خواننده منو میبینه!!! خو دیوونه ام دیگه چیه خل و چل ندیدی؟؟
اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست و هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم از وقتی که رمز دوم عابر بانک بابام روفهمیدم دیگه یه کارت شارژ نخریدم هیچ دارم پول تو جیبی هامم پس انداز میکنم
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یه مدت جوگیر شده بودم جلو بابام پامو دراز نمیکردم یه کم که با خودم فکر کردم دیدم قدیما خیلی کارا میکردن ولی با پیشرفت علم دیگه اون کارارو نمیکن
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از بزرگترین آرزوهای من در دوران تحصیل : کاش فردا بارون نیاد، آخه ما ورزش داریم...
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم خیلی پیش بود خودمو به سرماخوردگی زدم که مدرسه نرم... اما من هنوز موندم اون دکتری که منو معاینه می کرد و می گفت : مریضی و چند جور قرص و دوا می نوشت تا خوب بشم مدرکشو از کجا گرفته بود!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه !!!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
بچه که بودم وقتی کیوی میخوردم به اون قسمت وسطش که زرده می گفتم این موزه بعد با کلی کشمکش با آبجی و داداش نصیبم می شد با ولع میخوردمش!!!! خو چیه؟؟!!بچه بودم دااا!!
اعتراف میکنم بچه بودم وقتی بارون میومد تو راه برگشت از مدرسه با چکمه هام از جاهایی رد میشدم که آب بیشتری جمع شده بود کلی هم ذوق میکردم که پاهام خیس نمیشه… عجب روزایی بود..
اعتراف می کنم سوم ابتدایی که بودم وقتی قرار بود سر کلاس مشق بنویسیم دستمو خودکاری می کردم و به معلمم می گفتم خانم دستم خون اومده نمیتونم بنویسم معلمم می گفت باشه ننویس گودزیلایی بودمااا ولی خدایی معلم هیچوقت به روم نیورد
با سلام *** دوستان عزیز در صورت تمایل میتونید با فعالیت در انجمن nimrooz که دارای بخش ها و تالارهای نسبتا کاملیه ، شما نیز در پربارتر کردن مطالب وبلاگ nimrooz نقش داشته باشید *** با تشکر از همتون که اینجایین *** nimrooz